تصاویر امام خمینی(ره) را در منازل می‌انداختیم/ شب ها در کوچه های روستا راهپیمایی می کردیم
تصاویر امام خمینی(ره) را در منازل می‌انداختیم/ شب ها در کوچه های روستا راهپیمایی می کردیم
بسیجی و فعال فرهنگی گفت: تصمیم گرفتیم که شب در کوچه‌ها راهپیمایی کنیم و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی بگوییم، با توجه به اینکه سن وسال کمی داشتیم خیلی می‌ترسیدیم، از مسجد جامع حرکت کردیم و به سمت مسجد دیگر رفتیم، آنجا یک نفر با چوب دنبال ما گذاشت، خیلی حرف‌های ناسزا زد و می‌گفت به شاه چیکار دارید، هرکدام به طرفی فرار کردیم

به گزارش پایگاه خبری کوهپایه؛ محمد طوفانی اظهار کرد: در سال ۱۳۵۷ حدود ۱۵ سال داشتم، بیشتر می‌دیدم و می‌شنیدم که مردم از زن و مرد، بخصوص جوانان با پیروی از امام خمینی، علیه رژیم مستبد شاه، مبارزه خونین می‌کردند و هرروز به جمعیت آن ها اضافه می‌شد تا اینکه در ۲۲ بهمن این حضور مردم به اوج خود رسید و همین حضور، با کمک خداوند پیروزی را نصیب آن ها کرد.

بسیجی و فعال فرهنگی شهر سجزی تصریح کرد: در شهر سجزی که آن روز روستایی کوچک بود، چون وسیله نقلیه کم بود و نمی‌توانستیم به اصفهان برویم، شب‌ها به مسجد جامع می‌رفتیم و ما جوانان باهم فکری تصمیم گرفتیم که در روستا کاری انجام دهیم.

وی افزود: جوانان فعال تصاویر امام را تهیه می‌کردند و ما شب‌ها تصاویر را در منازل می‌انداختیم و در بعضی محل‌های مناسب نصب می‌کردیم و به مدرسه راهنمایی می‌بردیم، مخفیانه و با زیرکی خاصی در کلاس نصب می‌کردیم، بیشتر معلم‌ها هم موافق این کار بودند، مدیر مدرسه چون عامل یا عاملان نصب تصاویر امام را پیدا نمی‌کرد همه بچه‌های کلاس را تنبیه می‌کرد.

طوفانی در ادامه گفت: تصمیم گرفتیم که شب در کوچه‌ها راهپیمایی کنیم و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی بگوییم، با توجه به اینکه سن وسال کمی داشتیم خیلی می‌ترسیدیم، از مسجد جامع حرکت کردیم و به سمت مسجد دیگر رفتیم، آنجا یک نفر با چوب دنبال ما گذاشت، خیلی حرف‌های ناسزا زد و می‌گفت به شاه چیکار دارید، هرکدام به طرفی فرار کردیم و هر شب راهپیمایی کوچک در روستا انجام می‌دادیم.

وی افزود: روز عاشورا، قبل از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفتند قرار است یک روحانی از یزد به روستا بیاید و در مسجد جامع علیه رژیم سخنرانی کند جریان این سخنرانی به ژاندارمری کوهپایه رسید، نیروهایی به روستا فرستاد تا از سخنرانی جلوگیری کنند، من و یکی از دوستانم که ترسیده بودیم به خاطر راهپیمایی شبانه ما را دستگیر کنند، به خارج روستا فرار کردیم و زیر یکی از پل‌های راه‌آهن مخفی شدیم تا غروب آفتاب بدون آب و غذا آنجا ماندیم، غروب که به خانه‌بر گشتیم فهمیدیم که سخنران نیامده بود و نیروهای ژاندارمری هم یک دور زده و برگشتند، از آن روزبه بعد ترس ما کمتر شد و آشکارتر فعالیت می‌کردیم.

انتهای پیام/